۱۳۸۶ بهمن ۲۰, شنبه

صفر مطلق


شخصیت ها :
مرد ، زن ، آی دی 1 ، آی دی 2

مکان زمان : منزل مرد ساعت صفر از صفر ( نوشتار مانیتور )


مرد :اگر امکانش هست جواب من رو بدید من سرشار از شور و لذت و هوش و تعهد و شعر و کلام و هنر و ... ام ، اصلا خود موسیقی ام من ، آخه من اشرف مخلوقا تم ( لب فرو نبند که مرا رقبتی هست به دیدار کسی )
زن : چه عالی من عاشق این حس و حال ها هستم ، بازم از خودت بگو ...
مرد : چی بگم من دروغ زیاد بلدم ، قربانی کردن کلام دیگران رو زیاده استادم ، شهوتی داغ از جذبه یی سرد رو در کمرگاه ام دارم ، من پر از آیینه های توام ، من خود اشرف مخلوقاتم ( شک دارید ؟؟)
زن : چه لحظات شبانه ی زیبایی ، چقدر وارونه ها زیبا بیان می کنید . از کلامتون سرشار ام شمس گمشده ی من !
مرد : شما آزادید چون من می خوام آزاد باشم ، هر وقت که وقتش برسه میله های زندان رو هم می بینیم و تو می شی زن و من می شم مرد .
زن : وای خدای من چقدر خوبه که شما اینقدر متعهدید به انسانیت . راستی حساب عشق خودت رو برای کی صرف می کنی !
مرد : خوب معلومه تو ، فقط تو . این چه حرفیه که می شنوم من با توام و با تو کلام ناپاک ام رو مقدس می کنم و اشرف مخلوقات می شم .
زن : چقدر خوبه که تو این همه ناپاک در برابر من ایستادی و من رو از دروغ و آزادی و شهوت و عشق و تعهد سرشار می کنی !
..........................................................................................

مکان زمان : منزل زن ساعت صفر از صفر ( نوشتار مانیتور )

آی دی 1 : وای چقدر زیبایید شما ، مثل مخمل آبی ، می تونم بازم مکرر بشم در کلام باشما .
زن : چقدر کلامتون ، آرامش بخشه ، من عاشق این حس و حال ها هستم بازم از من تعریف کن ، من رو به درون خودت ببر آخه من هر جایی نمیرم .
آی دی 1 : حتی شوهر تو نیز اینگونه تو را عاشق ننگریسته است که من تو را اینگونه عریان بر وب کم می بینم !
زن : دوست دارم ببینمتون
..........................................................................................

مکان زمان : منزل مرد ساعت صفر از صفر ( نوشتار مانیتور)
آی دی 2 : سلام آقای مرد ، کجایی در گستره ی ناپاک این جهان .
مرد : من در کثیف ترین قله های فکر تو ایستاده ام درنهانی ترین دروغهای راست تو.
آی دی 2 : چقدر زیبا روح من رو نوازش می دید ، گولم بزن و من رو همچون گرگی گرسنه به چاشت گاه خرگوران ببر .
مرد : ای کاش می توانستم خون رگان خود را قطره قطره بگریم تا عشق ام را به انسانیت وبه تو نشان دهم .
آی دی 2 : از کیف مادر شدن از دروغهای تو زن وار فریاد دانایی سر می دهم .
مرد : تو را زن می خواهم اینگونه که هستی .
زن : ببخشید دی سی شده بودم
مرد : دی سی شدن ات آزمون تلخ زنده به گوری بود .
آی دی 2 : بگو دوست ات می دارم تا عریانی روح ام را به تو هدیه دهم .
آی دی 1 : HI , ASL PLS
مرد : ...
زن : ...
آی دی 1 : ...
آی دی 2 : ....
.....

۸ نظر:

Ba in hame گفت...

اما این نوشته ات منُ به سال های دور برد، و لذتی که از یافتنِ هم صدایی می یابی در این تنهایی و دل خسته کنار می کشی و فکر می کنی که تو خودخواه ترین موجودی و ظرفیتِ درکِ روابط انسانی( از انواعی که بیان کردی) را نداری. به هر حال چسبید .مرسی

ناشناس گفت...

ممنون از حضورت شهرام جان
ولي نوشته سيروس ارادت ات رو بيشتر مي كنه ...
سبز تويي كه سبز مي خواهم

یوگی بدون گورو گفت...

سلام.ممنون که قابل دئنستین منو لینک کردین. تمام سعی مو کردم که تو نوشته نشون بدم که آزادی چگونه ممنکنه رنج بهمراه داشته باشه. باید جرات داشت .متاشسفام اگر بین دو رنگ دلخواه شما جایی ندارم . من نه سبزم و نه آبیم ....خسته ام .گیل گمش

chista گفت...

واقعا از خوندن این نوشته ات لذت بردم. لذتی غریب که دقیقا نمیدانم بابت چیست. شاید اینکه از موضوعی گفتی که بسیار به روز است و تجربه این مقطع زمانی و هریک به نوعی درگیرش بودیم و لمس اش کردیم.یا ساختار خوب و خلاقانه اش و یاموزونی زبان و سنجیدگی تکرار عباراتی آشنا . به هر حال بسیاردوست داشتنی بود و سپاس

ناشناس گفت...

سلام
خوب هستید؟
بالاخره تونستم اینجا پیام بنویسم.
برایتان سالی خوش را آرزومندم
امیدوارم بتوانیم در سال جدید به بحث در مورد موضوعات مشترک بپردازیم
روزگارتان خوش

chista گفت...

محمد عزيز.... ممنون از زلالِ سرشارِِ لطف و مهر‌ات ..... بهار ِ تو نيز خجسته و شاد باد

khakiasmani گفت...

دوست بسيار بسيار عزيز سلام
متشكر از تبريك زيباي شما
گاهي زمان به سادگي ورق خوردن برگ هاي تكراري تقويم بر ما ميگذره و اين تازه شدن هر روزه ما رو از شوق لبريز نمي كنه و افسوس ازين بابت
اما اميد كه به بركت حضور دوستاني چون شما ،اين مجال سبز فرصتي باشه براي حضوري تازه براي همه ي ما
بهارتون سبز

یوگی بدون گورو گفت...

آقای داوودی عزیز. ممنون برای تبریک سال نو. برای شما آرزومند سالی هستم سرشار از نور و محبت . ذهنم را آغشته از تمامی دوست داشتن ها می کنم تا بتوانم پاسخی به محبت شما بدهم. فقط یک جمله برای گفتن دارم. به انتظار بهاری واقعی برای نو شدنی واقعی و سبز می مانم. بهارتان سبز.