۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه

برای چه گوارا

و مرد افتاده بود
یکی آواز داد : دلاور برخیز !
و مرد همچنان افتاده بود .
دو تن آواز دادند : دلاور برخیز !
و مرد همچنان افتاده بود .
ده ها تن و صدها تن خور ش بر آوردند : دلاور برخیز !
و مرد همچنان افتاده بود .
هزاران تن خورش بر اوردند : دلاور برخیز !
و مرد همچنان افتاده بود .
تمامی آن سرزمینیان گرد آمده اشک ریزان خروش بر آوردند : دلاور برخیز !
و مرد به پای خاست
نخستین کس را بوسه یی داد
و گام در راه نهاد .
.......................................
گابریل گارسیا مارکز

۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

نوشته ی پیش رو قرار بود در بحبوبه ی غارت اموال شاملو انتشار یابد که به تا به امروز شاید وقتی دیگر شد .
این نوشته قرار بود در سایت منتسب به افکار شاملو انتشار یابد که در سانسور فکری منتسبان گم شد .
ولی برای فراموش نشدن حافظه ی تاریخی انشتاری به دیر داشته ...
...........................................................................................................
نه به خاطر آيدا

يكم
در كتاب "پروست چگونه مي تواند زندگي شما را دگر گون كند" نوشته آلن دوباتن و ترجمه خانم گلي امامي به سادگي در مي يابيم كه به قول آندره ژيد نگاه ما از چيزي كه به آن نگاه مي كنيم مهم تر است:
سالانه افراد زيادي براي ديدن شهر كوچك ايلي‌ير‌كومبري Illiers-Combray مي روند تا ببينند پروست تابستان هاي شش تا نه سالگي و نيز پانزده سالگي اش را كجا گذرانده است. خانه عمه اش اليزابت آميد كجا بود. بخشي از رمان كومبري در كجا مي گذشت. "قنادي اي كه خاله لئوني كيك مادلن اش را از آن مي خريد". " كيك هاي كوچك مادلن محبوب مارسل پروست"!
در يكي از كاتالوگ هاي جهانگردي آمده:
" چنانچه كسي مايل است حس عميق و نهانيِ در جستجوي زمان از دست رفته را درك كند، پيش از شروع خواندن آن بايد يك روز تمام را به بازديد از ايلي‌ير‌كومبري اختصاص دهد. جادوي كومبري را تنها مي توان در اين مكان ممتاز تجربه كرد."
پروست درمقدمه اي كه بر ترجمه اش از كتاب كنجد و نيلوفر راسكين نوشته آورده:
"دوست داريم به ديدن مزارعي برويم كه ميله Millet در نقاشي بهارش نشان مان داده ... دوست داريم كلودمونه را به ژيوْرنيدر ساحل رود سن ببرد، به آن خم رودخانه اي كه در مه گرفتگي صبحگاهي به دشواري تشخيص اش مي دهيم. اما در حقيقت، چه بسا فقط تصادف يا ارتباطات خانوادگي باعث شده ... كه ميله يا مونه فرصت اين را بيابد در آن حوالي سكونت كنند، و تصميم بگيرند به عوض جاهاي ديگرِ آن جاده، آن باغ، آن مزرعه، آن خم رودخانه را نقاشي كنند. آن چيزي كه موضوع نقاشي هاي آنها را از بقيه نقاط دنيا شاخص تر و زيباتر كرده اين است كه همچون بازتابي سريع، برداشتي را عرضه مي كند كه فقط مختص نابغه اي است وگرنه ما هم مي توانستيم به تنهايي و بي توجه از ميان مناظر معمولي و بي تفاوت بسياري كه (آن نابغه) مي توانسته نقاشي كند، عبور كنيم، و حس خاصي نداشته باشيم."

آلن دو باتن ادامه مي دهد: لزومي ندارد كه از ايلي ير كومبري ديدن كنيم: بزرگداشت واقعي پروست مي تواند اين باشد كه به جهان خودمان از طريق ديدگان او بنگريم و نه به جهان او از ديدگان خودمان.

آيا اين دفاتر جهانگردي و اين جهانگردان دوباره پروست را به جستجوي "رمان" از دست رفته نمي كشانند؟

دوم
هنگامي كه خبردار مي شدم كه عده اي از سنگ قبر سالم شاعري سركش نيز مي ترسيدند ياد شعر "شغالي گر ماه بلند را دشنام گفت" مي افتادم و هنگام مزايده و حراج اموالش، به ياد اين شعر كه مي گفت "من جنازه خود را بر دوش داشتم و گورستاني مي جستم".
مي گويم شاعر و مي دانم كه او فقط شاعر نبود، گرچه همه شاعرش را دوست دارند. چون به آنها توهم فهميدن مي‌دهد. كجاست شاملوي محقق، شاملوي فرهنگ نويس، شاملوي رنج، شاملوي كار ناتمام؟

بازمانده هاي شاعر چندگونه است. بخشي مربوط به احمد شاملوست مثل لباس و لوازم التحرير و بخشي مربوط به ا.بامداد است مثل تابلو ها و مجسمه هاي اهدايي به شاعر و بخشي هم آثار اوست كه مال هيچ كس است و همه كس. شاملو و آيداي عزيز همان قدر سهم دارند كه هر ايراني و غير ايراني.
وقتي شاعر ما ققنوس وار نوشته هايش را جمع كرد، شعر هايش را، كتاب ها، آرزو، اميد، ياس و ناتوانيش را و در آتش آن نشست، هزاران شعر نسروده از خاكستر اين سوختن سر به‌ در ‌آوردند. بهترين شعرهاي ناسرودني اش. خوشا پرنده كه بي واژه شعر مي گويد. و بخش ديگر بازمانده اش اين است: شعرهاي نسروده اش.

ميراث داران شاملو كيانند:
- كساني كه همه چيزي را به سكه سيمي مي توانند بخرند و دست پرشان را بر سر هر كه بخواهند مي كوبند.
- كساني كه شاملوواره سرودند بي آنكه دركي از شعر و زبان و رنج داشته باشند و شاملويشان، مرد مأيوس، شکسته و سيگار به دستي بود كه قرابتي با بامداد نداشت. و خود درد شاعر بودند و هستند. دلپذيراني كه خود را مي فريبند.
- كساني كه در جستجوي راه خويشند از آنگونه كه او بود.

بادا كه به هم رسند در دوردستي بعيد.

سوم
شاملوشماری از شعرهايش را به افرادي پيش كش كرده و از افرادي كه محكومِ داورِ با درايت و انصاف زمان شدند، پس گرفت. شهامت اعتراف به اشتباه را داشت.
آيا اگر زنده بود، باز هم اين كار را مي كرد؟

نه به خاطر آيدا، به خاطر پرستار دشمنش، شايد.
بهمن 87